makoran مکران

مکران وبلاگ خبری-تحلیلی استان سیستان و بلوچستان

makoran مکران

مکران وبلاگ خبری-تحلیلی استان سیستان و بلوچستان

ملیت، هویت و فدرالیسم(1)

 گفت‌وگو سالار سیف‌الدینی با احسان هوشمند.

امروزه نهاد دولت ـ ملت از دو زاویه مورد تهدید  قرار می‌گیرد؛ از بیرون به‌وسیله جهانی‌شدن و از درون به‌وسیله برجسته‌کردن گروه‌های خُرد و فروملی که هر یک ممکن است خواستار خروج از حاکمیت ملی یا تحدید آن در منطقه مورد ادعای خود باشند. به نظر نمی‌رسد در ایران چنین وضعیتی حکم‌فرما باشد و جدا از دخالت‌های خارجی در حوزه اقوام، نگرانی خاصی حس نمی‌شود، ولی در کل دو تحول بزرگ در دو دهه گذشته تأثیر زیادی بر هویت ملی و به دنبال آن امنیت ملی در کشور ما داشته است: نخست فروپاشی شوروی و دیگری اشغال عراق و برپایی نظام فدرالی در این کشور.

آنچه در زیر می‌آید حاصل گفت‌وگو با احسان هوشمند، جامعه‌شناس و کارشناس مسائل هویتی به‌ویژه در حوزه کردستان است.

�پیش از ورود به بحث با توجه به این که گفت‌وگو را پیرامون چند فرهنگ‌گرایی ادامه خواهیم داد شاید بهتر باشد شناسایی و تعریف درستی از مقوله قومیت در معنای ethnicity داشته باشیم. با عنایت به تعاریفی که از این فرایافت در چند دهه گذشته در غرب شده، آیا چنین پدیده‌ای در کشور ما قابل شناسایی است یا نه؟ یعنی اگر آن‌گونه که در مطالعاتی که در غرب انجام شده، قومیت را به معنای تفاوت‌های فیزیکی و جسمانی بگیریم می‌تواند در ایران مبنای تقسیم‌بندی باشد؟

●●نزدیک به هفت دهه است که به طور جدی درباره قومیت (به معنای اتنیک) که یکی از مباحث نوین در حوزه علوم انسانی است مطالعه می‌شود و در ایران دو دهه‌ای است که به آن توجه می‌شود، هر چند هیچ رشته دانشگاهی یا دپارتمان علمی مستقل در این حوزه وجود ندارد. با وجود عمر کم این حوزه، آثار متعددی به صورت مجلات و کتاب‌های معتبر منتشر می‌شود و به زبان فارسی هم کم و بیش آثاری منتشر شده است.

یکی از مسائل پیچیده‌ای که یک پژوهشگر در حوزه علوم انسانی با آن سر و کار دارد مفاهیم است. مفاهیم در علوم انسانی لغزنده و عموماً پژوهشگرمحور هستند. به عبارتی یک پژوهشگر علوم انسانی مفهومی را ابداع می‌کند و یا مفهومی را که قبلاً وجود داشته برای مقصودی خاص به‌کار می‌گیرد که لزوماً این مفهوم در آرای نویسندگان و اندیشمندان دیگر به همان معنا به‌کار نمی‌رود، مانند طبقه یا فرهنگ که مفاهیمی پیچیده‌اند. اگر از منظر غامض‌بودن مفاهیم علوم انسانی به موضوع نگاه کنیم مسئله قومیت گرفتار همین پیچیدگی است و در متون مختلف، معانی متعددی برای آن در نظر گرفته شده است.

مسئله دومی که گریبانگیر علوم انسانی است و باز هم شامل حال مفهوم قومیت می‌شود مسئله «دور» است. برای تعریف مفاهیمی مثل فرهنگ، طبقه، جامعه، گروه و هر مفهوم دیگر در جامعه‌شناسی و علوم انسانی مجبورید از مفاهیم دیگری بهره بجویید. وقتی می‌گوییم جامعه یعنی گروهی از افراد، حال گروه یعنی چه؟ باید گروه را هم تعریف کنیم. وقتی گروه را تعریف می‌کنیم مجدداً مفاهیم تازه‌ای مطرح می‌شود و ما در یک دور گرفتار می‌شویم. این بحثی است که پوپر در یکی از آثارش به آن اشاره می‌کند و برای رهایی از آن به «حوزه مفهومی» اشاره می‌کند. پس، از منظر معرفت‌شناسی اساساً در علوم انسانی تعریف مفاهیم با مسائل خاصّ خود روبه‌رو هستند.

مسئله دیگری که در کنار معرفت‌شناسی وجود دارد این است که آیا به‌کارگیری مفاهیمی که در یک بستر تاریخی تولید و خلق می‌شوند در جوامعی با ویژگی‌های متفاوت درست است یا نه؟ این پرسشی اساسی است و اگر بخواهیم هر مفهومی را بررسی کنیم باید به این موضوع توجه کنیم. مثلاً اگر بخواهیم مفهوم ملّت را در دو سده اخیر ایران بررسی کنیم می‌توان تاریخی برای این مفهوم در نظر گرفت که از یک نگاه مذهبی و برای کسانی‌که پیرو عقیده، دین یا مذهب خاصّی هستند تا معنای امروزی رابطه دولت و ملّت ـ که نگاه متجددانه و مدرنی به مفهوم ملّت دارد ـ را دربر می‌گیرد.

 

اگر از این منظر به مفهوم قومیت نگاه کنیم نخستین‌بار در جایی خارج از جغرافیا و تاریخ سرزمین ما این مفهوم برای گروه‌های مختلف ابداع شد. همان‌طورکه شما اشاره کردید ابتدا این مفهوم کاملاً ویژگی‌های جسمانی و نژادی را در نظر داشت و طبیعتاً در دوره‌های مطالعاتی دیگر ویژگی‌های فرهنگی، زبانی و مذهبی به آن افزوده شد و آن چارچوب اولیه پایدار نماند. البته این به‌هیچ‌وجه به این معنا نیست که مفهوم نژاد در ادبیات غربی معنایش را از دست داده است. هنوز در جامعه اروپایی و امریکای شمالی مسئله نژادپرستی مسئله اساسی است و از منظر مباحث قومی، ابعاد تازه‌ای از این نابسامانی اجتماعی را مد نظر قرار می‌دهند. وقتی در سال ۱۹۹۳ میلادی یک جوان بریتانیایی سیاهپوست به‌نام استیون لارنس در ایستگاه اتوبوس مورد حمله قرار گرفت و کشته شد، این موضوع به مسئله ملّی بریتانیا تبدیل شد. رسیدگی به این پرونده تا سال ۱۹۹۹ طول کشید و به مدّت سه‌سال پرونده مقتول که از سیاهان آفریقایی‌تبار بود مورد توجّه نهادهای قانونی و دستگاه قضایی قرار نگرفت. بعدها گروه تحقیقی برای این مورد تشکیل شد و برای نخستین‌بار اذعان شد که در بریتانیا «نژادپرستی نهادی» (نهادینه‌شده)، یکی از دلایل بی‌توجهی برای رسیدگی عادلانه به این پرونده  است.

گیدنز این موضوع را به خوبی و با دقّت بررسی می‌کند. این پرونده تا سال ۱۹۹۹ به نتیجه حقوقی لازم نمی‌رسد، اما به‌عنوان یک مسئله در جامعه بریتانیا نمایان می‌شود. نژادپرستی آنقدر در بریتانیا نفوذ پیدا کرده که حتی در محاکم قضایی که شهروندان باید فارغ از تفاوت‌های نژادی و عادلانه مورد توجه قانون قرار گیرند این امر رعایت نمی‌شود.

توجه‌کردن به مباحث قومی در این فضا و در این بستر شاید متفاوت باشد. آن بستر تئوریک، ملزومات خاصّ خود را دارد و اگر ملازمات تاریخی و بسترهای اجتماعی را نادیده بگیریم ممکن است راه را در نهایت درست طی نکنیم. اساساً درصد زیادی از مقالاتی که در اروپا و امریکا در مورد مباحث قومی نگاشته می‌شود متوجه جامعه سیاهان است، سپس جامعه چینی‌تبار و بعد یهودیان و پس از حوادث ۱۱ سپتامبر توجه به اعراب و مسلمانان بیشتر شده است. در نتیجه کسانی ‌که در جامعه غربی به‌عنوان گروه‌های قومیتی (اتنیک) مورد مطالعه قرار می‌گیرند خود جزئی از یک ملّت هستند. در جایی دیگر مانند عرب‌های مصری‌تبار، درحالی‌که جزئی از ملت مصر هستند در جامعه امریکا به‌عنوان قوم عرب به‌شمار می‌روند، بنابراین در مباحث جدید مهاجرت شاخصی است برای تعریف قومیت.

بر این اساس در جامعه ایران کردها، بلوچ‌ها و آذری‌ها مهاجرینی نیستند که از جایی دیگر به ایران آمده باشند که بتوان از این منظر برای فهم مسائل آنان بهره جست.

این هم نکته‌ای است که در ایران متأسفانه خیلی مورد توجّه قرار نگرفته است. بخشی عمده‌ از مطالعات قومی در غرب در ارتباط با مهاجرینی است که خاستگاهشان در آن سرزمین‌ها نیست و نامشان با آب و خاک آن سرزمین گره نخورده و عجین نشده و از جایی دیگر به آنجا وارد شده‌اند به همین دلیل است که مسائلشان مورد مطالعه قرار گرفته و برایش در ابعادی از حوزه جامعه‌شناسانه و علوم‌ سیاسی نظریه‌هایی ساخته و پرداخته شده و لزوماً همان نگاه را شاید نتوان درباره بلوچ‌ها، تاتی‌ها، تالشی‌ها، کردها، آذری‌ها و… مورد استفاده قرار داد.

اما این سخن من به این معنا نیست که ما نیازی به این نوع دستگاه‌های نظری و این نوع نظریه‌پردازی نداریم. قطعاً این نوع نظریه‌پردازی هم باید در کانون توجّه ما باشد البته ضمن توجّه به ویژگی‌های خاصّ جامعه  ایرانی.

در میان قوم‌گرایان و برخی از محققینی که در ارتباط با مسائل قومی، آرایی منتشر می‌کنند معمولاً مهم‌ترین شاخص تعریف قومیت، زبان است. آذری‌ها را به این دلیل که ترکی، کردها را به این دلیل که کردی و بلوچ‌ها را به این دلیل که بلوچی سخن می‌گویند، تعریف می‌کنند و زبان را در کانون تعریف هویّت قرار می‌دهند. برای برخی از این گروه‌ها گاه مذهب هم به‌عنوان تکمیل‌کننده این تعبیر به‌کار می‌رود مانند کردهای سنّی و بلوچ‌های سنّی؛ اما به چند نکته باید توجّه کرد:

 

اگر بخواهیم اقوام ایرانی را صرفاً با زبانشان تعریف کنیم آنان را از بقیه ویژگی‌های فرهنگی بی‌بهره کرده‌ایم و به عبارتی بخش عمده‌ای از هویت آنان را انکار کرده و به یک عامل به نام زبان تقلیل داده‌ایم. بخش عمده‌ای از کردهای ترکیه و عراق، سال‌ها مبارزه کردند تا دولت، نوروز را به‌رسمیت بشناسد. نوروز بخش جدایی‌ناپذیری از هویت کردهاست. وقتی کردها را تنها به زبان تقلیل می‌دهید آیا باید عناصر دیگر هویت قومی نادیده گرفته شود؟ قطعاً پاسخ خیر خواهد بود. اگر آن عناصر نادیده گرفته شود هویت قومی را تقلیل داده‌ایم. در اینجا برای اقوام ایرانی آن عناصر با بقیه ایرانی‌ها دارای اشتراکات فراوانی است. برای بقیه ایرانی‌ها هم نوروز دارای اهمیت بنیادین است. شاید از این منظر بتوان نگاه تازه‌ای به مفهوم قومیت در ایران داشت و مفهوم اقوام ایرانی را جایگزین قومیت‌های ایرانی کرد و در عین حال که به ویژگی‌های زبانی و حتّی مذهبی آنها توجّه می‌شود، بستر تاریخی و ویژگی‌های فرهنگی آنها و حضور آنها در این حوزه تمدنی چند هزار ساله را در کنار ویژگی زبانی در کانون تعریف قرار داد.

�مفهوم قومیت بیشتر ناظر بر منازعات است، ولی وقتی از اقوام صحبت می‌کنیم، همبستگی و پیوستگی آنان مد نظر است.

●●در مقاله‌ای که در نشریه سیاست داخلی منتشر شد به این نکته اشاره کردم که در تبارشناسی واژه اقوام، این واژه از ریشه عربی است که فارسی شده و معنای قرب را می‌رساند، اما در تبارشناسی مفهوم قومیت (اتنیک) در زبان انگلیسی مفاهیم کفر، الحاد، غیرمسیحی‌بودن و نفرت تلقی می‌شود. اگر بخواهم مثالی بزنم مفهوم عجم در زبان عربی به این معنا شاید نزدیک باشد. در واژه عجم، بار منفی همراه با دیگری‌سازی و تحقیر نهفته است. مفهوم قومیت در زبان انگلیسی تقریباً همین معنا را دارد؛ تحقیر کسانی‌که خودی نیستند و دیگری هستند، در حالی‌که هیچ‌گونه تحقیری در مفهوم اقوام ایرانی نیست، مثلاً در مراسم‌ها یا بزرگداشت‌ها از واژه اقوام و بستگان و خویشان نام برده می‌شود که نشانه خویشاوندی و نزدیکی است.

�در کشور ما دو دسته در حال تعمیق شکاف‌های قومی هستند: یکی جریان‌های فرهنگی مشخص و دیگری برخی جامعه‌شناسان که میان انتخاب رویکرد نوگرایانه از بحث هویت، زمینه‌ها و مبنای تاریخی این مباحث در ایران سردرگم‌اند. به نظر می‌رسد مطالعه و بررسی عمیق تاریخ ملی و همچنین تاریخ ادبیات در آثار گروه دوم غایب است، از این‌رو به درک ساده‌انگارانه‌ای از بحث هویت محلی و قومی رسیده‌اند. آیا بدون مراجعه به تاریخ و صرفاً با پیاده‌کردن تجربه ملت‌سازی در اروپا می‌توان به بحث هویت ملی در ایران پرداخت؟

●●ابتدا اشاره‌ای به دسته‌بندی نخست شما می‌کنم که شاید بشود نقدی بر آن وارد کرد. لزوماً فقط جامعه‌شناسان و قوم‌گراها نیستند که زمینه‌ساز گسترش این نگاه بودند. به هر حال در برهه‌هایی از تاریخ نظام‌های سیاسی در ایران اعم از این‌که چه کسانی حاکم بودند، در ایجاد این وضعیت بی‌تقصیر و چندان هم مبرّا نیستند. نقش آنان هم باید در کانون توجّه قرار گیرد. نظام سیاسی مسئولیت اداره کشور را به صورت عادلانه و همراه با آزادی‌های مدنی و ده‌ها شرط دیگر که در قوانین موضوعه و مدنی ما تعریف شده به عهده دارد، اما به نظر می‌رسد نظام‌های سیاسی در ایران در سده اخیر به همه این ملزومات پایبند نبودند.

طبیعتاً این مسائل زمینه‌ساز ایجاد شکاف بین دولت و ملّت و تعمیق این شکاف است و بنا بر دلایلی در برخی جاها شکل قومی به خود گرفته‌اند که باید در خصوص آن کارهای پژوهشی زیادی به صورت مستقل سامان یابد، پس اساساً مسئولیت دولت‌ها را در این مورد نباید نادیده گرفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد