makoran مکران

مکران وبلاگ خبری-تحلیلی استان سیستان و بلوچستان

makoran مکران

مکران وبلاگ خبری-تحلیلی استان سیستان و بلوچستان

قومیت در ایران با تاکید بر قوم بلوچ - بخش اول

مقدمه:

        تنوع اقوام تشکیل دهنده ایران به نحوی است که اطلاق واژه­ های «کثیرالقوم» و یا «جامعه ی چندقومی» به آن چندان غیرواقعی نمی­باشد.

        ملت ایران و الگوی فرهنگی، قومی حاکم بر این ملت­ همانند فرش­ های مشهور و چشم­ نواز و نفیس ایرانی است. که شهرتی جهانی دارد. همانگونه که یک فرش ترکیبی از نقوش و رنگ­ های الوان، منظم، به هم پیوسته و پر مفهوم است که صرفاً درکنار یکدیگر هویت و معنا پیدا می­کنند. وهر یک از آنها به تنهایی بی­ معنا و بی ارزش هستند. ملت ایران نیز الگوی پیچیده­ای متشکل از گروه­های قومی ،زبانی، مذهبی و نژادی می­باشد که در کنار یکدیگر هویت یافته و در جهان شناخته می­شوند.

       

جایگاه قومیت در دین مبین اسلام:

       طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی،همه­ قوانین باید مطابق آیین اسلام و موافق با کتاب مقدس مسلمانان یعنی قرآن کریم تدوین، تصویب و اجراء شود.

        قوانین اسلامی دارای دو منشأ و منبع اصلی هستند یا از متن «قرآن کریم»سرچشمه می­گیرند و یا متخذ از گفتار و عملکرد پیامبرگرامی اسلام حضرت محمدبن عبدالله (ص) و ائمه معصومین علیهم سلام الله که به «سنت» تعبیر می­شود می­ باشند.

        در «قرآن» و«سنت» بعنوان دو مرجع اصلی قوانین اسلامی اسناد معتبری مبنی بر به رسمیت شناخته­ شدن تنوع قومی وجود دارد.

         در اینجا به آیه 13 از سوره حجرات اشاره می­گردد که خداوند تعالی می­ فرماید:

          «یا ایهاالناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان­الله علیم خبیر

        ترجمه فارسی:«ای مردم به درستی که ما همه شما را نخست از یک مرد و زن آفریدیم و آنگاه شعبه­ های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. به درستی که بهترین شما نزد خدا با تقواترین شما هستید و خدا هم بر شما کاملاً آگاه و تواناست»

در این آیه کریمه ، خداوند تعالی صراحتاً تنوع قومی را به رسمیت شناخته و برضرورت وجود این تنوع قومی نیز با بیان کلمه «لتعارفوا» تأکید می­فرماید اما در عین حال تأکید دارد که این تفاوت در رنگ، نژاد و زبان موجب برتری گروهی از انسان­ها برگروه دیگر نمی­باشد بلکه میزان برتری و بزرگواری افراد و نزدیکی آنها به مبدأ خلقت یعنی پروردگار عالمیان صرفاً به میزان پایبندی آنها به دستورات الهی و عمل انسان­ها به فرامین خداوند بستگی دارد.

        حضور افراد فقیر و غنی، سیاه­پوست (بلال حبشی) و سفیدپوست، عرب و عجم (سلمان فارسی) و .... نیز در بین اصحاب و یاران نزدیک پیامبر گرامی اسلام مؤید این واقعیت می­باشد که اسلام با به رسمیت شناختن تنوع قومی و نژادی حقوق همگان را زیر سایه اسلام برابر و مساوی می­داند و هرگونه تبعیض را مصداق بی­عدالتی دانسته و آن را نفی می­نماید.

 

هویت تاریخی ایرانیان:

        تحقیقاً کنکاش و بررسی هر مسئله­ای بدون توجه به ریشه­های مثبت و منفی تاریخی آن اقدامی ناقص و بدون  پشتوانه به حساب ­می­آید و در عین حال توجه همه جانبه به ابعاد گوناگون مسئله نیازمند فرصتی طولانی می­باشد .

فلات ایران در طول تاریخ شناخته شده­ی حیات بشری – به گواه اسناد تاریخی – سکونت گاه انسان­ها بوده است و بعضی از اکتشاف­های تاریخی وجود و سکونت انسان­ها در جای جای این فلات پهناور را به هزاره­ی پنجم قبل از میلاد مسیح(ع) مربوط می­سازد.

        زندگی طوایف و قبایل مختلف بصورت واحدهای اجتماعی محدود و در پرتو وابستگی­های فامیلی و خویشاوندی شکل یافته و گاهی طوایف مختلف با ائتلاف و پیوند با یکدیگر در پرتو اهداف مشترک واحد اجتماعی بزرگتری را تشکیل می­دادند که شاید تمدن­های ماد و ایلام در فلات ایران را بتوان از این نمونه واحدهای بزرگ اجتماعی قلمداد کرد اما اولین تمدن، حکومت و دولت متمرکز در پهنۀ فلات ایران که از قدمت و پیشینه تاریخی بیش از دو هزار و پانصد سال برخوردار می­باشد را باید امپراطوری بزرگ هخامنشی دانست.

        بنیان­گذار این تمدن نوین به گواه اسناد ، شخصیتی است که در تاریخ ایران همواره مورد ستایش قرار گرفته و حتی بعضی از مفسرین قرآن کریم احتمال داده­اند که او پیامبری از پیامبران الهی بوده که در قرآن بنام ذوالقرنین از او یاد شده است این شخصیت کورش کبیر پادشاه ایرانیان است که سلسله­ی پادشاهی را بنام هخامنشی در ایران پایه­گذاری کرد و اولین حکومت متمرکز بر جغرافیای آن روز ایران را بنا نهاد.

        ایران در دوره­ی هخامنشی شامل شبهه قاره­ی هند، پاکستان، افغانستان، آسیای میانه، آسیای صغیر و بخش­هایی از اروپا (ترکیه ، یونان) و نواحی جنوبی خلیج­فارس بوده است و اقوام و طوایف بی­شماری که از نظر رنگ، زبان و نژاد متفاوت بوده­اند در زیر پرچم امپراطوری بزرگ ایران زندگی می­کردند و همگان در برابر قوانین از حقوق و امتیازاتی مشخص برخوردار بوده­اند و ملتی را بوجود آوردند که صرف­نظر از تفاوتهای قومی همه خود را ایرانی می­دانستند .

 این همزیستی مسالمت­آمیز اقوام مختلف در زیر پرچم و هویت واحدی بنام ایران تا کنون ادامه داشته و به استناد تاریخ هیچگاه ایران از درون دچار تجزیه نشده و بلکه بخش­های جداشده از ایران همواره تحت تأثیر حملات خارجی (یونانیان، عثمانی، روسیه، مغول­ها) صورت گرفته است.

        اگر چه جغرافیای سیاسی امروز ایران زمین محدود به مرزهای ثبت شده­ی بین­المللی می­باشد اما حوزه­ی تمدن ایران باستان که روزی از پاسارگاد، پرسپولیس (تخت جمشید) و شوش برآن حکمرانی می­شد بسیار فراتر از مرزهای شناخته شده­ی امروزی قرار دارد.

        هویت مشترک تاریخی که از پشتوانه­ی چند هزارساله برخوردار است میراث گرانبهایی می­باشد که عامل مهم همگرایی و پیوند همه اقوام ایرانی با یکدیگر به شمار می­آید.

 

قومیت در  جغرافیایی ایران امروز:

        ایران در شرایط کنونی نیز سکونت گاه اقوام و قبایل مختلفی می­باشد که همگی اگر چه علایق تمدنی و پیوند­های فرهنگی، تاریخی مشترک دارند اما دارای تفاوت­های غیرقابل انکاری نیز می­باشند.

        نواحی شمال ایران و در حاشیه­ی دریای خزر را بطور عمده اقوام ترکمن،مازنی، گیلکی و طالشی بعنوان سکونت­گاه انتخاب کرده­اند.

        ترک­ها در نواحی شمال غربی، غرب و تا حدودی نواحی البرز مرکزی سکونت گزیده­اند. کردها در نواحی غربی و مرکزی ارتفاعات (سلسله جبال) زاگرس و لرها در نواحی شرقی و جنوب همین ارتفاعات سکونت دارند.

        بلوچ­ها در حاشیه­ی کویرلوت در جنوب شرقی ایران و سواحل دریای نیلگون عمان زندگی می­کنند و عرب­ها در جنوب غربی در سواحل شمالی خلیج­فارس و شرق رودخانه­ی اروند سکونت دارند.

        نکته حائز اهمیت وجود این واقعیت می­باشد که ایرانیان همگی قبل از اینکه خود را متعلق به قومیتی خاص قلمداد نمایند. معتقدند که یک ایرانی هستند و ریشه­های هویت تاریخی خود اصرار داشته و در این خصوص سعی در ارائه اسناد تاریخی نیز دارند مثلاً کردها خود را از تبار قوم ماد یعنی یکی از اولین تمدن­های شناخته شده در فلات ایران معرفی می­کنند و بلوچ­ها نیز خود را از تبار هخامنشیان می­دانند و در این خصوص به نوع پوشش و لباس نقوش تاریخی بجامانده در سنگ­های تخت­جمشید و قرابت بی­نظیر زبان بلوچی به زبان باستانی پهلوی استناد می­نمایند .

         امیر توکل کامبوزیا از محققین مشهور در مورد بلوچستان در خصوص قرابت زبان بلوچی به زبان پهلوی نوشته است: «اگر شما فرهنگ زبان پهلوی را در مقابل یک فرد بلوچ بگشائید و لغاتی از هر صفحه آن پیدا کرده و به او بگوئید، او خواهد گفت، زبان پهلوی یعنی زبان بلوچی»

        تأکید بر دارابودن ریشه­های ایرانی محدود به بلوچ­ها و یا کردهای ساکن در قلمرو سیاسی جمهوری اسلامی ایران نمی­باشد. بلکه محققین و نخبگان کرد و بلوچ ساکن در کشورهای همسایه ایران نیز بر ریشه ایرانی خود تأکید دارند و خود را از نژاد آریایی می­دانند.

بطور نمونه عطاءالله منگال یکی از رهبران سیاسی بلوچ­های پاکستان ضمن مخالفت با افسانه ریشه  عربی نژاد بلوچ­ها گفته است:

        «ما همانند کردها آریایی هستیم، ما سامی نیستیم، اگر از زبان بلوچی چنانکه آنها (اعراب) می­خواهند دست بکشیم چگونه می­توانیم خود را بلوچ بنامیم»

نقش اعتقادات دینی در همگرایی اقوام ایرانی:

        علاوه بر هویت مشترک تاریخی باید نقش دین و اعتقادات دینی را در پیوند اقوام ایرانی با یکدیگر را از عوامل مهم همزیستی مسالمت­آمیز اقوام مختلف ایرانی در کنار یکدیگر دانست.

        در عهد ایران باستان پیروی از آئین زرتشت عامل پیوند اقوام ایرانی با یکدیگر بود و پس از ظهور اسلام و ورود این آئین به ایران ، اعتقاد ایرانیان به دین مبین اسلام نقش پیوند بین اقوام ایرانی را بخوبی ایفا نمود.

        عناصر فرهنگی برآمده از مناسک دینی بر شدت همگرایی ملی در ایران افزوده است اگرچه تفاوت مذهب اکثریت ملت ایران که پیرو مذهب تشیع هستند با بعضی از اقوام که پیرو مذهب تسنن می­باشند در پاره­ای موضوعات آثار مثبت این نقطه اشتراک را تقلیل می­دهد اما در عین حال عمق تأثیر اعتقادات دینی و اشتراک در مناسک برآمده ازا ین اعتقادات در حدی می­باشد که باید این مسئله را بعنوان یک متغیر و مؤلفه­ی مثبت در همگرایی اقوام ایرانی با یکدیگر مورد توجه قرار داد.

اقوام ایرانی در دوره سلطنت پهلوی:

        رضاخان میرپنج که در حکومت سلطنت مشروطه­ی احمدشاه قاجار در مقام سردار سپه و سپس نخست وزیر ایفای نقش می­کرد با کودتایی علیه مجلس شورای ملی بنیان­گذار حکومتی استبدادی و دیکتاتوری شد که با تغییر نام خانوادگی به«پهلوی» سلطنت پهلوی­ها در ایران را رقم زد و بیش­از پنجاه سال (1357-1300) بطول انجامید.

        رضا و پسرش محمدرضا پهلوی در نتیجه­ی تعالیم استعماری برای تضمین بقای سلطنت اقدامات گوناگون و گسترده­ای را در عرصه­های مختلف داشتند از جمله ترویج ناسیونالیسم فارسی و تخطئه اقوامی که وی تصور می­کرد از همگرایی و همراهی لازم با حکومت مرکزی برخوردار نمی­باشند.

        سلسله اقدامات دولت­های مختلف در دوره­ی پنجاه­ساله­ی سلطنت پهلوی موجب بروز و ظهور چند مسأله و آسیب­جدی گردید که برغم خدمات دولت­های پس از انقلاب اسلامی آثار آن هنوز تا حدودی بجامانده است این آسیب­ها را بصورت خلاصه می­توان در محورهای ذیل مورد اشاره قرار داد:

1-   محرومیت همه جانبه­ی مناطق و استانهای قومی بویژه نواحی مرزی غرب و جنوب­شرقی

2-   ایجاد احساس تبعیض و تشدید واگرایی از دولت و حکومت مرکزی (مرکز ستیزی)

3-   ایجاد و تشدید روحیه قانون گریزی و فرهنگ شدن بعضی از بزهکاری­ها

        رژیم دیکتاتوری پهلوی برای کنترل و مهار آسیب­های فوق که گاهی تبدیل به تهدیدات امنیتی می شد از مکانیزم­های خاصی بهره­برداری می­کرد و با حفظ نظام طبقاتی حاکم بر این مناطق و پرداخت مواجب به طبقه مافوق( اربابان و سرداران ) به استعمار کلیت اقوام بویژه در کردستان و بلوچستان می­پرداخت و سعی در عقب نگه­داشتن و در حاشیه قرار دادن آنها داشت.

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد