پیش از هر چیز و به عنوان مقدمه شاید لازم باشد که به ابهامی واژگانی در زمینه مطالعات قومی اشاره کنیم: ما این واژه را در برابر اصطلاح ethnic studies در انگلیسی و études ethniques در فرانسه به کار میبریم. در حالی که گاه واژگان اتنولوژی و اتنو گرافی را نیز در فارسی به «قوم شناسی» و «قوم نگاری» ترجمه کردهاند. لازم به ذکر است که هر چند پیشوند « ethnos» لاتین و یونانی را در فارسی باید به قوم ترجمه کرد ولو اینکه معانی این دو لزوما یکی نیست، اما دو مورد استثنای تقریبا مورد اجماع نیز وجود دارد و آن «مردم شناسی» و «مرم نگاری» است که در هر دو مورد، «مردم» به جای اتنوس آمده است.
در سایر موارد در زبان فارسی ما اتنوس و ترکیبهای آن را با «قوم» ترجمه میکنیم برای نمونه ازدانش قومی (ethnoscience)، قوم گیاه شناسی (ethnobotany)، قوم روانپزشکی (ethnopsychiatry) و… استفاده میکنیم.
در حال حاضر البته، برخی از نهادها، به نادرست واژه ethnology را مردم شناسی ترجمه میکنند که کاملا غلط است زیرا «مردم» ربطی به انسان ندارد و تنها در زبان فارسی قدیم به این معنا بوده است. بنابراین آنچه در اینجا بیان میشود را میتوان در محیط علمی جهانی با رشته یاد شده که گاه نیز به ویژه در امریکا به آن نام «مطالعات قومی و نژادی» (ethnic and racial studies) میدهند پیدا کرد.
این ابهام واژگانی به سرعت ما را با پیشینه آنچه امروز میتوانیم «مطالعات قومی» بنامیم مربوط میکند: بسیاری از متون کلاسیک و حتی مدرنی که تا کمتر از ده سال پیش نوشته شدهاند، تفکیک روشنی میان «مردم شناسی» و «قوم شناسی» قائل نیستند و «قوم» را با همان معیارها، روشها و رویکردهایی بررسی و مطالعه کردهاند که برای مثال جماعتهای محلی و روستایی و عشایری را. حتی واژگانی که برای نام بردن از اقوام مختلف استفاده شدهاند نیز لزوما از وحدت معنایی و شکلی برخوردار نیستند. در گروهی از متون کلاسیک و قدیمیتر نیز که اغلب در حوزه های تاریخ و جغرافیا قرار میگیرند، ما با روایتهایی کمابیش غیر علمی سر و کار داریم که به نوعی گرد آوری مردم نگارنه به شیوه تک نگاری (مونو گرافیک) شباهت دارند و ارزش آنها بیشتر به صورت مواد خامی است که باید با رویکرد روش شناختی انتقادی بازبینی شوند.
آنچه تا دورانی متاخر در حوزه قومی در سطح پهنه های قومی نیز داشتهایم در بسیاری موارد چنین بودهاند. این گونه مطالعات اغلب به وسیله افرادی علاقمند اما غیر حرفه ای انجام شدهاند که هر چند دسترسی بالایی به میدان دارند (برای مثال آشنایی به زبان قومی و حضور در محل) اما لزوما با روش نشاسی ها و نظریه های لازم برای پرداختن به موضوع برخوردار نبوده اند.
اما در دوره معاصر جه در سطح ملی، چه در سطح محلی و جه در سطح جهانی، مطالعات قومی بسیاری انجام گرفتهاند که برخی از آنها آثار ارزشمندی هستند. این مطالعات البته تراکم بسیار بیشتری بر روی گروهی از اقوام (کردها، بلوچها…) و گروهی از عشایر و طوایف (بختیاریها، شاهسونها، طوایف لر، … ) داشتهاند و بسیاری از اقوام و عشایر دیگر ایران و همچنین بسیاری از سنتهای محلی قومی در پهنه های کوچک نادیده گرفته شدهاند.
در مطالعات انجام شده ما با روش شناسی ها و رویکردهای علمی کاملا نابرابری روبرو هستیم و نقد این مطالعات و انتشار ماخذ شناسی های انتقادی از آنها بی شک یکی از کارهای بسیار مهمی است که در هر یک از حوزه های مطالعات قومی در ایران به آن نیازمندیم.
منابع در بسیاری موارد پراکنده هستند، پژوهشگران با یکدیگر آشنا نبوده و از نهادهای علمی لازم همچون انجمنهای علمی، مجله های تخصصی، رشته های دانشگاهی و غیره در این زمینه برخوردار نیستند تا با یکدیگر تعامل داشته باشند؛ لذا ممکن است در بسیاری موارد کارها ناشناخته بمانند و کارهای با ارزش مخاطب خود را پیدا نکنند. اطلاع رسانی و ایجاد شبکه های علمی در این زمینه برای معرفی و نقد آثار قوم شناسانه به ویژه با ابزارهای جید علمی مسقلا شبکه های دیجیتالی یا مجلات با دسترسی آزاد و بردن اطلاعات مربوط بر روی شبکه برای قابل استفاده کردن آنها ضروروی به نظر میرسد.
در کنار این امر مسئله ای اساسی چارچوب مطالعات قومی را در ایران میسازد و بی شک در آینده آن موثر است: اگر با رویکرد «زمان دراز مدت» (longue durée) برودلی به موضوع ایران بنگریم، میبینیم که مسئله اساسی این کشور از مشروطه تا امروز یعنی در صد سال گدشته به وجود آوردن «دولت ملی (nation state) از یک سو و» ملیت (nation) از سوی دیگر بوده است یعنی دو فرایند دولت سازی (state building) و «ملت سازی» (naton biliding)، همین امر سبب شده است که مطالعات قومی در دوره معاصر، همواره رنگ و بویی سیاسی داشته باشد و هر بار هویتهای قومی و گرایشهای حاد چه از مرکز و چه از پیرامون غالب شدهاند، این مطالعات به شدت ضربه بخورند، ضرباتی که گاه مستقیم بوده و مطالعات را به کلی متوقف کردهاند و گاه غیر مستقیم بودهاند زیرا آنها را به صورت تصنعی و مبالغه آمیز به سوی سیاست زدگی پیش بردهاند.
باید بر این نکته تاکید کرد که فرایندهای دولت سازی و ملت سازی در ایران به استفاده و حتی میتوان گفت تقلید از الگوی فرانسوی از این فرایند یعنی اقداماتی که پیش و پس از انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ انجام گرفت تاکید داشتهاند. در این الگو گرایش به استفاده از قدرت سیاسی به صورت هژمونیک یا نوعی ژاکبن گرایی (jaconbinism ) وجود داشت که نتیجه آن فرایندهای «قوم کشی» (ethnocide) و «زبان کشی» (glottocide) و تمرکز سیاسی شدیدی بر گرد زبان فرانسه و پایتخت سیاسی آن بود. این الگو اگر در فرانسه نسبتا پاسخ داد، این امر را باید به شرایط قرن نوزدهمی این کشور، مربوط دانست و البته بهای سنگین انسانی که ایجاد کرد. اما همین الگو در فرانسه امروز در رابطه با تکثر فرهنگی، غیر کارا بودن خود را نشان داده است. یعنی تلاشهای دولت فرانسه برای یکدست کردن فرهنگ موجود در آن بر اساس وحدت زبانی و فرهنگی بی فایده بوده و حتی اثر معکوس داشته است. این درحالی است که هم دوره یا حتی پیش از انقلاب فرانسه و در قرون نوزدهم و بیستم تا حتی قرن بیسم ما با الگوهای دیگری نظیر الگوی انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی، اسپانیایی شکل گیری دولتهای ملی نیز روبرو بودیم که در این جهت پیش نرفتند و انعطاف بیشتری نسبت به تکثر زبانی و قومی و فرهنگی نشان دادند.در کشورهای شرقی نیز در حالی که الگوی ترک به شدت از مدل فرانسوی تبعیت کرد بهای انسانی شدیدی را نیز (برای مثال با قتل ارامنه) ایجاد کرد، در هندوستان، الگوی تکثر زبانی – قومی به کار رفت.
اما در مورد ایران با توجه به پیشبنه تاریخی زبان فارسی و رواج بیش از پنجاه درصدی آن به مثابه زبان مادری، و نزدیکی اقوام و سنتهای محلی و قومی، اصولا میتوان الگویی فراتر از این دو الگو به وجود آورد؛ و مطالعات قومی میتوانند در اینجا به عنوان ابزاری عملی و بسیار مهم به ما یاری کنند.
بحث اساسی در آن است که ابتدا گروهی از کلیشه های شکل گرفته حاصل از مطالعات استعماری و پسا استعماری را مورد نقد قرار داده و پیشینه ادبیاتی انسجام یافته و کلیای در این مورد فراهم آوریم. این نکته ای مهم است که ولو کار با گرد آوری و نقد آثار و مطالعات و نوشته های قوم شناسانه در سطوح مختلف درباره یک قومیت یا زبان شروع شود، باید جایی به یک جمع بندی عمومی رسید تا بتوان در چارچوب پهنه ملی این رشته را به مثابه رشته ای علمی تعریف کرد.
مبهم بودن سطح هویت فرهنگی در ایران و متکثر بودن آن اغلب مشکلی اساسی در این زمینه است: گروهی از هویتها در سطح قوم شکل میگیرند، گروهی در سطوح زیرین قوم (مثل طایفه یا قبیله) و گروهی اصولا بیشتر جنبه شهری و محلی دارند ولو آنکه در یک قومیت قرار گرفته باشند (نظیر شهرهای پهنه آذری). بنابراین باید به نقشه ای جامع از شکل گیری هویتی و سطوح آن رسید که در آن تعلقهای قومی – محلی و غیره روشن شود و بنا برآن بتوان قوم شناسی را در معنای مدرن این کلمه به مثابه یک رشته علمی تعریف و به آن امکان حضور دانشگاهی داد.
برخی از پژوهشگران قومی با تاکید بر وجود «صدها» مطالعه قومی معاصر این استدلال را مطرح میکنند که «مطالعات قومی» رشته ای است دارای پیشینه و قابل شکل گیری آکادمیک در کوتاه مدت در ایران. در حالی که به گمان ما تا زمانی که ما هنوز درباره بسیاری از واژگان در این زمینه و رشته های نزدیک به آن مثلا در مردم شناسی، انسان شناسی و غیره نیز به اجتماع نرسیدهایم و تا زمانی که ماخد شناسی های انتقادی برای روشن کردن کیفیت کارهای موجود منتشر نشده اند و ادبیات غیر فارسی موجود به فارسی بازگردانده نشده و پایه های نظری و روش شناختی و نهادهای اولیه در این زمینه پایه گزاری نشده باشند، سخن گفتن از یک حضور آکادمیک مگر به مثابه درس و زیر شاخه ای از یکی از شاخه های موجود چندان نمیتواند جدی تلقی شود.
همین بحث ما را وا میدارد بر نکته ای دیگر نیز تاکید کنیم: اینکه برای برای آکادمیک شدن این حوزه به نظر میرسد خروج از منطق نظری تقابلی که مدتهای مدیدی به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر آن، در ایران، سلطه داشته است، ضروروی باشد. منظور ما، این بحث بی پایان است که آیا قوم پدیده است «کهن» است که به پیش از دولت ملی بر میگردد یا پدیده ای مدرن که حاصل روابط تنش آمیز میان پیرامون و مرکز در هنگام شکل گیری دولتهای ملی ساخته شده و حتی به وسیله مطالعات استعماری تقویت شده.
بنابراین به عنوان نتیجه گیری میتوان گفت که مطالعات قومی در ایرن به دلایل متعدد تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی میتواند و باید جایگاه ویژه ای داشته باشد و پس از شکل گیری پایه اصلی آن زیر شاخه های متعددی برای مطالعه هر یک از اقوام ایرانی ایجاد کند. اما برای این کار، ابتدا لازم است برنامه ای گسترده از یک سو برای شناخت اقوام و سطوح تعلق و عمق آن در زمینه فرهنگی به اجرا در آید و سوی دیگر برنامه ای برای شناخت مجموعه مطالعات ایرانی و غیر ایرانی در این زمینه. به نظر میرسد رویکرد دائره المعارفی که چه در خارج از ایران و چه در ایران در این زمینه وجود داشته است، بتواند آغاز خوبی برای هر دو برنامه باشد.
متن سخنرانی ناصر فکوهی در همایش «مردم شناسی» در دانشگاه آزاد واحد زرند کرمان، ۲۴ و ۲۵ آذر ۱۳۹۰٫