makoran مکران

مکران وبلاگ خبری-تحلیلی استان سیستان و بلوچستان

makoran مکران

مکران وبلاگ خبری-تحلیلی استان سیستان و بلوچستان

ریشه های قوم گرائی(1)

 در تحلیل مواضع اجتماعی و یا سیاسی افراد وگروهها، تنها نباید به درک آنچه از جانب ایشان بیان می شود اکتفا کرد و فقط بدان پرداخت، چرا که، پس زمینه های جامعه شناختی تفکری که خود را در بیان سیاسی  و یا حتی یک رفتار اجتماعی بروز می دهد ، قابل تأمل است و از اهمیت بسزائی برخوردار است. هم از اینجهت است که در مقالهء حاضر ، تلاش می شود پس زمینه های گرایشهای قوم و قبیله ای و تمایلات عشیرتی ، که در اساس ، بنیان تمایلات سیاسی مبتنی بر خودمحوری ، نزدیک بینی سیاسی، تنگ نظری گروهی، احساسات استقلال طلبانه بر محور تمایزات قومی و مذهبی یا نژادی و زبانی و اقلیمی ، و همچنین، دستاویزی بر رفتار های شبه فاشیستی در جامعهء مدرن است را کاویده و چشم اندازی هرچند محدود تصویر شود تا چهرهء مرتجعینی  که به ضرب سکهء امپریالیسم برای آیندهء ایران، تحت عناوین حقوق اقلیتهای قومی ، حق تعیین سر نوشت خلقها؟!! و... فدرالیسم ؟!!! مشغولند ، بیش از پیش ، افشا شود ...

***

 از همان هنگام که انسان، زندگی در جنگلها و غارها را رها کرده، به زندگی در حاشیهء رودها روی آورده و به اهلی کردن حیوانات پرداخت ، اجتماع انسانی ، پابپای این تحول ، بخاطر تقسیم کار اجتماعی ، دارای هویت و معنای تازه ای نیز شد. خانواده معنا و کارکرد اجتماعی یافت و به اعتبار آن ، دارای هویت. بر این اساس ، پیوستگی و وابستگی خونی و خویشاوندی ، هویت جدید اجتماع انسانی شد. این روند ، با سکنی گزیدن انسان در یک مکان مشخص و پرداختن به کشاورزی و شکل گیری روستا ، و همچنین ، رشد و توسعهء روابط کوچ نشینان با روستائیان و پیدائی مفهوم داد و ستد ، به تدریج ، به مفهوم خانواده و قوم و خویش ، ابعاد تازهای بخشید که ، طبیعتا ، انبوهی از مفاهیم فرهنگی - اجتماعی و سنن و آداب را نیز ایجاب می کرد. بر این اساس ، برای درک آنگونه روابط اجتماعی که : قوم ، بمثابه پیوند خونی و خویشی و به تبع آن ، فرهنگی - زبانی واقلیمی ، خود را توضیح می دهد ، و بنیانهای یک رفتار اجتماعی خاص را پی می ریزد ، هیچ جا بهتر از روستا نیست.

 با شناخت این محیط ( روستا ) است که می توانیم به چرائی رفتار قوم گرا یان و قبیله پرستان و عقب افتاده هائی از این دست پی ببریم و نقاب ، از چهرهء روشنفکران خرده بورژوائی که در پوستین انقلابیگری خزیده اند ، کنار زده ، چهرهء حقیقی این دایناسور های آلت دست امپریالیسم را به مردم بنمایانیم.   

***

در میان انواع اجتماعات انسانی ، اجتماع روستائی ، از ویژگیهای منحصر به فردی برخوردار است . ویژگیهائی همچون محدودیت جغرافیائی و اقلیمی ، ارتباط مستقیم با طبیعت ، وابستگی متقابل انسان و عوارض طبیعی به هم ، وابستگی و نزدیکی خویشاوندی ، انسجام فرهنگی و مذهبی ، اجبار به کار سخت بدنی ، تمایز مفهوم زمان با مناطق اجتماعی دیگر ، اهمیت و ارزش فوق العاده منابع طبیعی ، عدم ارتباط وسیع اجتماعی ، عدم درگیری با مشغله های خاص جامعهء شهری و صنعتی و ... ویژگیهای فراوان دیگر ، که همه و همه ، در بسیاری موارد ، بر انسان روستائی ، توسط طبیعت ، تحمیل می شود و او مجبور است خود را با آن وفق داده و همزیستی داشته باشد . دقیقأ از همینجا نیز هست که الزاماتی فکری ، روحی ، مذهبی ، فرهنگی و ... شکل می گیرد که ، بازتاب نهائی آن را ، در رفتار اجتماعی و یا سیاسی روستازادگان ، می توان مشاهده نمود .

 نظر به اینکه عوامل شخصیت ساز در انسان ، در هر دو وجه طبیعی و اجتماعی آن ، بنیان اسکلت و ساختار شخصیت را ، عمومأ تا سنین پیش از دبستان ، شکل می دهند و صد البته بخشی نیز مربوط به محیط خانواده و خاستگاه فرهنگی - طبقاتی آن است ، به سهولت می توان دریافت که تأثیرات چگونگی زندگی در  سالهای اولیه رشد و نمو انسان ، نقشی انکار ناپذیر در شکل گیری آنچیزی دارد که ، بعدها در بزرگسالی ، مبین یک شخصیت اجتماعی اند .

 اینکه می بینید عموم آدمها در همه جای کرهء خاک ، در همان دقایق ابتدای آشنائی با یکدیگر، به گونه ای عرفی پذیرفته اند از یکدیگر بپرسند که، مثلأ: (( کجائی هستی؟ )) و یا (( از کجا می آئی )) یا متولد کجا و یا بچهء کدام محل و منطقه  و شهر و کشوری ؟ ناخودآگاه اشاره به گام مهمی در شناخت شخصیت و دنیای مخصوص افراد ، که منوط به خاستگاه ایشان است ، دارد.

 البته گاهی و شاید امروزه (( اغلب )) ، ارتباط و تأثیر پذیری از جهان بینی روستائی ، غیر مستقیم است . بدین معنی که ، فرد ممکن است ، خود ، زاده و بزرگ شدهء محیط شهری باشد ، اما با فاصلهء زمانی نچندان طولانی ، از طریق بستگان ، به فرهنگ روستائی وابسته باشد و یا در آن نشو و نما کرده باشد . این موضوع ، د رمورد اکثر مهاجرین دهه های اخیر به شهرها و شهرستانها و شهرهای بزرگ و مراکز استان ، صادق است . گاهی اوقات نیز ، این مهاجرت به خارج از کشور صورت پذیرفته ، که در اینصورت ، قضیه از پیچیدگیهای بسیار بیشتری برخوردار است و تضادهای عجیب و غریبی را هم در شخصیت و هم در جهان بینی فرد و افراد مذکور موجب می شود .

 ***

همانگونه که اشاره شد ، زندگی و بالیدن  در روستا و در آمیختن با این دنیای محدود و مسائل آن ، جهان بینی فلسفی و در ادامه ، جهان بینی اجتماعی  و فرهنگی فرد را شکل داده ، از وی شخصیتی ویژه می سازد که طبیعتا رفتارهای فردی و اجتماعی و شکل نگرش به جهان پیرامون و حتی خواسته ها و آرزوها را تحت الشعاع خود قرار می دهد. چنین فردی ، بدون اینکه اغلب (( خود )) متوجه باشد ، انعکاس همهء آن چیزی ست که تحت عنوان ، ویژگیهای منحصر به فرد ، دسته بندی کردیم :

 در داستان (( ماهی سیاه کوچولو )) نوشتهء زنده یاد (( صمد بهرنگی )) ، با ماهی پیری روبرو می شویم که ، برکهء محل زندگی خود را (( همهء جهان هستی  )) می پندارد ! و بهیچوجه حاضر نیست قبول کند که جهانی دیگر نیز وجود دارد و جالب تر اینکه مدعی نیز هست ، که همه چیز این جهان ( برکه ) را می داند و نیازی به مکاشفه و تحقیق و تفحص و پرسش هم ندارد !!

 شاید هم ، شما خوانندهء عزیز ، با اینگونه افراد ، در زندگی روزمره برخورد کرده باشید ، که همه چیز را با دنیای محدود  خود در کفهء قیاس قرار داده ، هر آنچه با آن هماهنگ نباشد را رد می کنند ! شاید در وهلهء اول غافلگیر شده باشید و علت اینگونه رفتار عجیب را نتوانید بفهمید ، اما با کمی دقت متوجه می شوید که فرد نامبرده ، در رجعتی دائمی به خاستگاه اجتماعی خویش است و بقول معروف (( دنیا را از منظر سوراخ سوزن می بیند ! )) .

 

 در مورد زندگی روستائی به ویژگیهائی اشاره کردیم که اکنون ، با کمی ریز شدن در این موارد ، می توانیم شناخت بیشتری پیدا کرده ، به علت رفتار قوم گرایان ، در بیان خواستهای سیاسی - اجتماعی ، پی ببریم .

 اولین موردی را که در مورد زندگی روستائی مطرح کردیم ، محدودیت جغرافیائی و اقلیمی بود . اینچنین محدودیتی ، به شکل طبیعی ، اولین عارضه اش ، محدود یت روابط اجتماعی ست . نظر به اینکه انسان موجودی اجتماعی ست و به شیوهء آزمون و خطا ، به بازسازی هویتی ، شخصیتی - روانی و رفتاری خود می پردازد ، خودبخود ، محدودیت در روابط اجتماعی ، محدودیت در موارد آزمون و خطا را موجب شده ، فرد مذکور را دچار محدودیت دید اجتماعی می نماید . از منظری دیگر ، رفتار اجتماعی وی ، در بوتهء نقد دیگران قرار نگرفته ، صیقل نمی خورد . چنین شخصیتی زمخت و سخت می نماید . مغرور و خودبین می شود و حاضر به پذیرش نقد اجتماعی نیست . روستائی  کم می داند ، اما پرمدعا و مغرور است . علت آن همین محدود بودن جهان او،  و به تبع آن ، جهان بینی اوست !

مورد دیگر از ویژگیهای برشمرده شده ، ارتباط مستقیم روستائی با طبیعت  و وابستگی متقابل وی با عوارض و تبعات مثبت و منفی آن است . واقعیت اینستکه روستائی ، جزئی از طبیعت پیرامون خویش است و میان او و یک شهر نشین ، در این رابطه ، دنیایی از فاصله وجود دارد . روستائی ، همه چیز  خود را مدیون طبیعت است ، کار و غذا و امکانات زندگی و پناهگاه و تکیه گاه او ، همان طبیعتی ست که وی را در برگرفته . بر این اساس ، هاله ای از تقدس ، هر آنچیزی در این طبیعت را در برگرفته ، از آب رودخانه گرفته تا سنگ کوه و خار صحرا و بوته و درخت و کشتزار و حیوانات ، هر کدام ، از آنجهت که سازندهء گوشه ای از زندگی وی اند ، به همان میزان که زندگی عزیز است ، آنها نیز عزیز اند ! اینچنین است که احساس مالکیت و سپس ، احساس تعلق به محیط ، از چنان قدرت و تقدسی برخوردار است که حتی فکر تعرض به آن ، روستائی را آشفته کرده ، بر می آشوبد ! نبردها و جنگهای خونین و کینه های شتری و اختلافات دیرینه ، مابین ساکنین روستاهای همجوار ، افسانه ای دیرپاست که ، در همهء موجودیتهای روستائی ، موجود است و دستمایهء نگارش داستانهای بسیاری قرار گرفته است . این تقدس تا آنجا پیش می رود  که ، در بسیاری موارد ، شکل آئینی و مذهبی بخود گرفته ، حتی به ستایش و زیارت منجر می شود !

 بسیاری از جامعه شناسان ، آغاز گرایش به مذهب و پیدایش ادیان را  همین  نقطه می دانند . شاید شما هم با درختان ، غارها و معبرهای مقدسی روبرو شده باشید که زیارتکده اند و در نذر و نیاز ، جایگاه ویژه ای دارند!

 این احساس تعلق شدید ، پایه و اساس آنچیزی ست که در شکل اجتماعی خود ، به حفظ حدود و ثغور و پاسداری از خاستگاه سرزمینی منتهی می شود و در ضمیر ناخودآگاه روستائی ، مقدس و تعرض ناپذیر است .

 

همانگونه که پیشتر اشاره شد ، نظر به اینکه همه چیز در روستا بسختی فراهم می شود ، یعنی همهء امکانات زندگی و اموال و دارائی ها ، خودبخود ، هر چیزی ، هر چقدر خوار و خرد ، از ارزش ویژه ای برخوردار است و طبیعتا این ارزش با میزان مالکیت رابطهء مستقیم دارد و به تبع این ، مالک و صاحب این اموال و دارائی ها و امکانات ، با توجه به میزان برخورداری از ارزش های مادی ، در نزد دیگران ، از ارزش و احترامی خاص برخوردار می شود. بر همین اساس است که خانها و مالکها و اربابها ، در نزد روستائیان ، از احترام و جایگاه ویژه ای برخوردارند . میزان و قدرت اعمال ارادهء اجتماعی در روستا نیز ، تابعی از همین مسئله گسترهء مالکیت است .

 و اما قدرت مالکیت به اینجا ختم نمی شود ، که طبعا حامل ایجاد ویژگیها و خصوصیاتی فردی و شخصیتی نیز هست . به عنوان مثال ، خصوصیاتی همچون تنگ نظری ، حسادت و بخل ، گدا صفتی و قدرت طلبی ... ، عوارض قرار گرفتن در چنین موقعیتها و فضائی ست . روستائی به آنکه بیشتر دارد ، حسادت می ورزد ، چرا که مالکیت بیشتر را مترادف با موقعیت بهتر ، احترام بیشتر و امنیت و آسایش فراوان می داند . بر این اساس بخیل هم می شود. او نمی خواهد کسی بیشتر از او داشته باشد . تنگ نظر می شود . او نمی خواهد و نمی تواند موفقیت دیگران را تحمل کند . وی گدا صفت است و حاضر نیست هیچ چیزی ، هر چقدر ناچیز  را از دست بدهد ! اگر هم سخاوتی از خود نشان می دهد ، مثلا در برخورد با میهمان ، مطمئن باشید حساب و کتابی در کار است و او در واقع دارد با شما معامله ای را صورت می دهد ! او در این ویژگیها تا حد زیادی با خرده مالکان شهری وجه اشتراک دارد . فقط شکل اعمال ایشان ممکن است متفاوت باشد .

 

***

 موردی دیگر که در تکوین نگرش روستائی به جهان پیرامون ، نقشی اساسی دارد ، موضوع روابط خونی و خویشاوندی ست . در همین ابتدا بگویم که مابین روستائیانی که به کار کشاورزی و باغداری مشغولند ، با چادر نشینان و صحرا گردان و ایل نشینان و عشایر و دامپروران ، اگرچه از نظر امکانات و شکل اقامت ، تفاوتهائی وجود دارد ، که البته قابل توجه است ، اما از بسیاری جهات ، وجوه اشتراک وجود دارد . بخصوص اینموضوع ، در مورد کوچ نشینان و عشایر ایرانی ، نسبت به سایر مناطق جهان ، بخصوص نقاط دیگر آسیا، بیشتر صادق است . همانگونه که می دانیم ، فلات ایران ، بخصوص خطهء جنوب ، که از منظر تاریخی ، جنوب کشور کنونی عراق را نیز شامل می شود ، از جملهء اولین مناطقی ست که بشر اقدام به کشاورزی کرده است و در یک جا اسکان گزیده و زندگی مدنی و شهری را آغازیده است . طبیعتا ، گسستن از زندگی مبتنی بر شکار و رفتن بسوی اهلی کردن حیوانات و کشاورزی ، نمی توانسته است همهء افراد را وارد یک چرخهء مشخص اقتصادی کند . به همین جهت است که زندگی کوچ نشینی یا دامداری ، بشکل زندگی ایلیاتی و عشیره ای ، در کنار کشاورزی و همپای آن ، نه رقیب  ، که اغلب به عنوان کامل کنندهء صورتبندی زندگی دهقانی و ارباب و رعیتی ، رشد داشته است . به همین دلیل است که ، تشابهات فراوان فرهنگی ، توجیه پذیر می نماید. از جملهء این تشابهات ، همین پیوستگی خونی و خویشاوندی و محدود  و بسته بودن آمیختگی نژادی است ، که در ادامهء خود ، به مفهوم قوم و قبیله و عشیره ، معنا می دهد . ازدواج بین نزدیکان در یک روستا ، آمیختگی در بین روستاهای نزدیک ، به لحاظ تشابهات اقتصادی - اقلیمی - مذهبی ، و در ادامه ، در بین کشاورزان و دامپروران و کوچ نشینان و عشایر ، سنتی دیرینه بوده است ، که بتدریج ، هرم اقتصادی  را ، به هرمی قومی ارتقاء داده ، قدرت قدرتمندان قوم و قبیله را بمثابه قدرتمندان اقتصادی و همزمان ، رئیس قوم ، معنا بخشیده ، آنها را به عنوان (( صاحب همه چیز )) مطرح می کرده است (1) در اینجاست که پیوستگی اقتصادی ، پیوستگی خونی ، پیوستگی آئینی و مذهبی ، قوم و قومیت را ، نه تنها به عنوان یک اجتماع انسانی و اقتصادی - اقلیمی ، که مهمتر از آن ، به عنوان یک اجتماع عشیرتی و عاطفی ، با پیوستگی های عمیق خونی و تعصبات خانوادگی ، موضوعیت می داده است .

 این روابط تنگاتنگ ، که از همهء مظاهر فرهنگ ، از جمله زبان ، دین ، آئینها و مراسم ، سنتها و روابط عمیق ، اشباع می شده است ، بتدریج پایه گذار نوعی از وحدت می شده است که ، در دورهء ماقبل مدرنیته ، اصل و اساس ایجاد قدرتهای منطقه ای بوده است. قدرتهائی که در کشمکش و یا سازش با واحدهای همسان ، در اقلیتهای دیگر و در طی زمان طولانی ، منجر به شکل گیری ساختار قدرت ، بمثابه ملت ! بوده است .

 جغرافیا و مشترکات خونی و قومی و آئینی و فرهنگی ، مرز تعیین کنندهء روابط ، تحت عنوان جغرافیای داخل و خارج ملتها ، تا پیش از مدرنیته بوده است . طبیعتا ، جنگها و کشمکشها ، مابین حوزه های اقتدار اقوام ، دایرهء مفهوم ملت را تنگ و گشاده می کرده است . بنابراین ، مفهوم ملت ، از نظر حقوقی ( حقوق جامعهء مدرن ) با همین مفهوم ، از منظر روابط ماقبل مدرنیته ، تفاوت دارد .

 در دوران مدرن ، با تثبیت مرزها ، شکل گیری نظام اداری قدرت ، بوجود آمدن نظام اجتماعی و سازمانهای مدنی ، حاکمیت دولت ملی به مفهوم طبقاتی و نه قومی ! ، به رسمیت شناخته شدن حاکمیتها از منظر حقوق بین الملل ، معنا یافتن  مفهوم تبعه ! و ... همهء اینها ، طبیعتا معنای ملت را ، از مجموعهء اقوامی که پیوستگی های خونی و عشیرتی و قومی و زبانی ، آنها را بهم وصل می کرد ، به مجموعهء اجتماعات انسانی از طبقات گوناگون  ، که در یک واحد جغرافیائی با مرزهای مشخص ، حکومت مشخص ، پرچم واحد، زندگی می کنند و تابع مجموعهء قوانین مشخصی هستند ، ارتقاء داد. بنابراین ، در جهان کنونی ، هنگامی که صحبت از ملت می شود ، بهیچوجه مبانی قومی و خویشاوندی و حتی زبانی ، مورد نظر نیست ! بلکه مبنای حقوقی آن ، به عنوان اتباع ساکن یک کشور است ، که ممکن است از اقوام متفاوت ، نژادهای مختلف ، فرهنگهای گوناگون ، زبانها و لهجه های متنوع و انواع و اقسام دین و آئین و مذهب باشند ! در برخی موارد ، این اتباع ، دارای وجوه اشتراک هستند ( مانند ایران ) و در برخی موارد وجوه اشتراک بسیار کم و ضعیف است ( مانند آمریکا ) که البته وجود وجوه اشتراک ، می تواند در عمق و معنا بخشیدن به مفهوم احساسی ملت نقش بازی کند ، اما در معنای حقوقی آن ، از منظر حقوق مدرن بین الملل ، نقش ایفا نمی کند !

ادامه دارد...

نویسنده :فرهاد عرفانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد