makoran مکران

مکران وبلاگ خبری-تحلیلی استان سیستان و بلوچستان

makoran مکران

مکران وبلاگ خبری-تحلیلی استان سیستان و بلوچستان

ملیت، هویت و فدرالیسم(2)

 گفت‌وگو سالار سیف‌الدینی با احسان هوشمند(بخش دوم)

در کنار نقش نظام‌های سیاسی، نقش گفتمان چپ و ادبیات چپ هم قابل توجه است. اساساً خلق‌سازی، مانند خلق کرد یا خلق عرب و…، در ایران از ابتدا حاصل کار چپ‌ها بوده است. پس از دومین کنگره حزب کمونیست در ایران همواره کمونیست‌ها خواسته‌اند به‌مثابه ابزاری از کردها و دیگر اقوام ایرانی برای مبارزه با نظم حاکم و یا نظام سیاسی مستقر استفاده کنند. در این حوزه مجموعه گروه‌های قومی که در سده اخیر در ایران فعالیت کردند معمولاً روش مارکسیستی و یا حداقل سوسیالیستی با نگاه غالب به اتحاد جماهیر شوروی سابق داشتند. بسیاری از این گروه‌ها دست ‌کم به لحاظ نظری و تئوریک و گاه به شکل‌های دیگر به شوروی سابق وابسته بودند و گروه‌های کم‌شمارتری از این دست جریان‌ها به لحاظ نظری خود را وابسته به مارکسیسم چینی و آلبانی می‌دانند.

در کنار همه اینها نقش گروه‌های قوم‌گرا هم در این نوع نگرش و این نوع دیدگاه به مباحث قومی دارای اهمیت است. شخصاً برای جامعه‌شناسان نمی‌توانم در این حوزه نقش جداگانه‌ای قائل شوم، چون در میان جامعه‌شناسان صاحب نفوذ کشور افراد اندکی در این حوزه مطالعه می‌کنند. البته در کار برخی از این افراد کاستی مطالعات تاریخی کاملاً مشهود است.

�به نظر می‌رسد فرایند همانندسازی که بیشتر دولت‌های مدرن در بدو تشکیل برای ایجاد جامعه‌ای منسجم به آن دست می‌زنند، هیچ‌گاه در ایران به صورت جدی بدان‌گونه که در دیگر کشورها تجربه شد، پیگیری نشده و به قول آقای کاوه بیات از چند بخشنامه و نصب اعلان در تابلوی برخی مدارس فراتر نرفت. در این بین دو نظریه قابل اعتنا مطرح شده که تا اندازه زیادی در تکمیل هم هستند؛ از یک‌سو جواد طباطبایی معتقد است در ایران حس ملی بیرون از حکومت شکل گرفت و برخلاف اروپا که دولت‌ها، ملت‌ها را ایجاد کردند، در ایران این ملت بود که دولت ملی را بنا نهاد، زیرا این حس ملی در بطن جامعه موجود بود. از سوی دیگر آقای محمدرضا خوبروی پاک معتقد است ایرانیان همانندسازی یا آسیمیلاسیون را نه درباره شکست‌خوردگان و اقلیت‌های کشور، بلکه درباره اشغالگران ایران به‌کار گرفته‌اند. با وجود این‌که شواهد زیادی دایر بر اجرای سیاست‌های همانندسازانه در تاریخ معاصر ما وجود ندارد، هنوز ادعاهایی چه از سوی برخی افراد پست مدرن، چه طیف چپ و چه طیف قوم‌گرا مطرح می‌شود. نظر شما در این باره چیست؟

●●هنوز هم در فرانسه مانند برخی کشورهای دیگر اروپایی، سخن گفتن از جدایی‌ها و دگرسازی‌های فرهنگی منع قانونی فوق‌العاده‌ای دارد. در این بحثی نیست، اما اطلاعات ما در مجموع کافی نیست. در رابطه با همانندسازی باید بین دو رویکرد در نظام سیاسی کنونی و پیش از انقلاب تفکیک قائل شویم و البته حسّ ملی و هویت ایرانیان هم به صورت جداگانه باید مورد توجه قرار گیرد. به نظر می‌رسد کمتر کشوری در دنیاست که سهم بخش فرهنگ از کل درآمد ناخالص ملی‌اش به اندازه ایران باشد، یعنی دولت جمهوری اسلامی بخش عمده‌ای از بودجه کشور را که رقم قابل ملاحظه‌ای است به عناوین گوناگون در قالب آموزش‌وپرورش، دانشگاه‌ها، نهادهای نمایندگی ولی‌فقیه در مراکز نظامی و دانشگاهی و… اختصاص می‌دهد. پس از انقلاب اگر همانندسازی هم در کار بوده بیشتر می‌تواند در حوزه مذهب موضوعیت داشته باشد.

اما همزمان یک نکته باید در نقد قوم‌گراها گفت که اساساً پس از انقلاب توجه به هویت ایرانی نه‌تنها دغدغه جناح‌های سیاسی دو طرف نبوده که گاه برخورد با پایه‌ها و بنیادهای این هویت در دستور کار آنان قرار گرفته است. از سوی دیگر باید به حاکمیت هم انتقاد کرد. حاکمیت گاه و بی‌گاه با قوم‌گرایان برخورد می‌کند به جرم این‌که وحدت ملی را نشانه رفته‌اند. دولتمردان از خود نمی‌پرسند در این سال‌ها که برخورد با ستون‌ها و بنیان‌های هویت ملی در کانون توجه بود آیا این رویکرد زمینه‌ساز گسترش قوم‌گرایی نبود؟

در کتاب‌های تاریخ مدارس ایران که از سال چهارم دبستان تا دبیرستان آموزش داده می‌شود هدف اساسی سیاه‌نمایی  گذشته تاریخی ایران  است و وطن‌فروشی و مجموعه بدی‌های شاهان، دولتمردان و نخبگان به تصویر کشیده شده است؛ در این معنا چگونه می‌توان گفت آن حاکمیت‌ها به‌دنبال همانندسازی بوده‌اند؟

بنابراین داده‌ها باید ادعاهای قوم‌گرایان با مستندات ارائه شود، البته به نظر می‌رسد که مستندات کافی در دست ندارند. ضمن این‌که همان‌طور که آقای طباطبایی اشاره می‌کند در ایران حس ملی از بیرون یعنی ملت به دولت تحمیل شده است. مثلاً در دوره صفویه به هر حال شاه صفویه مجبور است خود را به دوران پیش از اسلام و به شاهان ساسانی مرتبط کند یا در دوره‌های بعدی مانند دوران قاجار و پهلوی هم وضع به همین صورت است. سایه سنگین آن تمدن چند هزارساله خودش را بر فضا تحمیل می‌کند.

در دوره صفویه کتابی در مورد کردها نوشته شده با نام تاریخ بدلیسی یا شرف‌نامه. نویسنده کتاب را به خلیفه عثمانی که رقیب پادشاه صفوی است هدیه می‌دهد، اما نکته اینجاست که کتاب به زبان فارسی است. در قرون بعدی هم کتاب‌هایی که در مورد تاریخ کردها نوشته شده به زبان فارسی است مثل حدیقه ناصریه. در آذربایجان و بلوچستان هم به این صورت بوده است. افزون بر همه اینها ما دو سند تاریخی مهم داریم: یکی سنگ قبرها و دیگری اسناد مربوط به معاملات بین امرای محلی، اشراف محلی، صاحبان سرمایه و مالکان محلی.

در تمام ایران و در تمام دوره‌هایی که این قباله‌ها و اسناد صادر شده است این اسناد  تماماً به زبان فارسی است. داستان رستم و سهراب با شاهنامه‌خوانی از آذربایجان تا کردستان در هزاره اخیر نقش مهمی در فرهنگ‌سازی و هویت‌سازی ایفا کرده است. حتی در مکتبخانه‌های کردستان عراق که زیر سیطره حاکمیت عثمانی بود تا دهه ۱۹۲۰ میلادی، سعدی و حافظ و متون تاریخی و ادبی ایرانی آموزش داده می‌شد. خوب است به سفرنامه اولیا چلبی هم اشاره کنم. تقریباً ۴۰۰ سال پیش وقتی او گزارش سفر خود را به مناطق مختلف حوزه عثمانی سابق (ترکیه و عراق کنونی) ارائه می‌دهد از یکی از امرای محلّی نام می‌برد که خانه‌اش به تاراج رفت و به این نکته اشاره می‌کند که در منزل او بیش از ۴۰۰۰ عنوان کتاب بوده و در میان آنها نام شاهنامه، سعدی، حافظ، دقیقی، منوچهری و… به چشم می‌خورده است. در واقع به نظر می‌رسد با توجه به زمینه‌های تاریخی هویت ایرانی در منطقه‌ای که ما به عنوان تمدن ایرانی می‌شناسیم زبان فارسی به صورت عمومی و کاملاً فرهنگی بدون این‌که اجباری از سوی نظام سیاسی حاکم وجود داشته باشد اشاعه داشته است، یعنی  سده‌ها پیش از انقلاب مشروطه و پیش از روی‌کارآمدن رضاشاه زبان فارسی در میان جامعه ایرانی نفوذ و رسمیت داشته است، چرا که گذشته از تاریخ چند هزار ساله همزیستی ایرانیان، این زبان زبان تمدنی بوده است.

�در واقع حس ملی وجود داشته، ولی حس قومی وجود نداشته است!

●●به نظر می‌آید شواهد کمی داریم یا دست‌کم من شواهدی نمی‌شناسم که در رقابت یا در مقابل با حس ملی، حس دیگری هم عرض اندام کرده باشد. گاه حتی اگر شورش‌های محلی هم درمی‌گرفت و یکی از امرا می‌خواست در برابر حاکمیت مرکزی قد علم کند، لزوماً جداسری مد نظرش نبود، بلکه فتح مرکز و به پادشاهی رسیدن را دنبال می‌کرده است، درنتیجه این حرکت، دال بر جدایی‌گزینی سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی  نبود، به سخن دیگر حتی عصیان طوایف و عشایر هم جنبه ایرانی داشت، یعنی تغییر خاندان حاکم برای جانشین‌شدن گروه جدید بود.

�به‌عنوان افراد واقع‌گرا معتقدیم که گفتمان‌های هویتی پدیده‌های ازلی و ابدی نیستند. در برخی کشورها هویت ملی گاه یک «پروسه تاریخی» است و گاه در قالب یک «پروژه دولتی» ارائه می‌شود. و یک فرایند طبیعی نیست. به نظر شما برآمدن هویت ملی ایرانی یک امر سیاسی و دولتی بود یا یک فرایند تاریخی؟

●●در مجموع تاریخ ادبیات ایران، در اشعار شعرای ایرانی واژه ایران آنقدر تکرار شده که در دنیا بی‌بدیل است. جست‌وجوی ساده در شاهنامه نشان می‌دهد بیش از دوهزار بار نام ایران آمده است، در آثار نظامی و یا در شاهنامه کردی و در کلام کردی اهل حق، یعنی متون دینی این آیین، ایران جایگاه ویژه‌ای در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه ایرانیان در گوشه‌وکنار این سرزمین در طول سده‌ها و سال‌های طولانی داشته است. به نظر می‌رسد هویت ایرانی یا هویت ملی در ایران صدها سال پیش از برآمدن دولت ـ ملت مدرن خلق شده است.

وقتی می‌گوییم «چو ایران نباشد تن من مباد»، فقط به یک مفهوم سرزمینی اشاره نمی‌کنیم، حتی اگر یک مفهوم سرزمینی باشد در نوع خودش در دنیا کم‌سابقه است. یا جایی‌که نظامی گنجوی در سده‌های پیش ایران را به «دل» تشبیه می‌کند و اهمیت «حیات‌بخشی» برای ایران قائل است پیداست که این هویت یک جایگاه ویژه در میان نخبگان و اقشار فرهیخته و حتی عوام داشته است. اگر جذابیتی نداشت در پهنه تاریخ گم می‌شد. شاهنامه در گوشه‌وکنار ایران در قهوه‌خانه‌ها و مکان‌های عمومی مورد توجه قرار گرفت. شواهد زیادی در دست است که توجه به این عنصر هویتی از گذشته‌های دور وجود داشته است. این نشان می‌دهد که این امر نه‌تنها یک پروژه دولتی نبوده، بلکه به گفته آقای خوبروی‌پاک اگر خارجی‌ها هم در دوره‌هایی از تاریخ وارد این سرزمین شدند کاملاً تحت‌تأثیر این فرهنگ قرار گرفتند و در دوره‌های بعد خود به‌عنوان خادمان این فرهنگ تلاش کردند. این از ویژگی‌های فرهنگ ایرانی است و شاید دارابودن یک امپراتوری فرهمندانه در دوره‌های چند صدساله یکی از دلایل آن بوده است، البته همان‌طورکه اشاره کردید ازلی و ابدی نیست، اما اگر تاریخ مکتوب را از ابتدا بررسی کنیم می‌توانیم با عناوین گوناگون  مفاهیم ایران‌خواهی و ایران‌ویچ و ایران‌دوستی را در آن بیابیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد