makoran مکران

مکران وبلاگ خبری-تحلیلی استان سیستان و بلوچستان

makoran مکران

مکران وبلاگ خبری-تحلیلی استان سیستان و بلوچستان

تجزیه پاکستان مقدمه تجزیه ایران است!(قسمت دوم و آخر)

 ذخائر نفت، گاز پاکستان

ذخائر عظیم نفت و گاز پاکستان عمدتا در بلوچستان قرار دارد، خطوط لوله های نفتی که از این استان می گذرد و موجب شده است تا ارتش به منظور حفظ منافع استراتژیک نفتی انگلیس و آمریکا؛ در این منطقه حضور مستمر نظامی داشته باشد.

بلوچستان از لحاظ وسعت، 40 در صد خاک پاکستان را تشکیل می دهد و صاحب ذخائر مهم نفت و گاز و همچنین ذخائر وسیع مواد معدنی می باشد.

خطوط لوله ایران به هند نیز از بلوچستان می گذرد. بلوچستان همچنین بندر دریائی عمیق دارد که چین بر روی آن سرمایه گذاری کرده است و فاصله زیادی از تنگه هرمز ندارد که 30 درصد نفت روزانه جهان از طریق خط لوله و کشتی از آن می گذرد. (آسیا نیوز، 29 دسامبر 2007).

پاکستان به طور تخمین، 25/1 تریلیون فوت مکعب ذخیره گاز دارد که 19 تریلیون آن در بلوچستان قرار دارد. در میان کنتراکتورهای نفت و گاز باید از بریتیش پترولیوم، ای ان آی ایتالیا، اوام دی اطریش و بی اچ پی استرالیا نام برد. بی دلیل نیست که شرکت های دولتی گاز و نفت پاکستان که بیشترین سهم را در منطقه سوئی بلوچستان دارند، در صدد خصوصی کردن آنها تحت نظارت صندوق بین المللی پول می باشند.

بر پایه گزارش های نشریه نفت و گاز، ذخائر تائید شده نفت پاکستان بالغ بر300 میلیون بشکه است که بیشتر آنها در بلوچستان قرار دارد. بر آوردهای دیگر نشان می دهد که ذخائر نفت در بلوچستان بر6 تریلیون بشکه می رسد که برخی از آنها در ساحل این استان و برخی دیگر در بستر دریا قرار دارند.

حمایت پنهانی جدائی طلبان بلوچ

ذخائر انرژی استراتژیک بلوچستان موجب شده است تا موضوع جدایی طلبان بلوچ اهمیت تازه ای پیدا کند. بر اساس طرح آشنا، شواهدی در دست است که شورشیان بلوچ از سوی انگلستان و آمریکا حمایت مالی و آموزشی می شوند.

جنبش مقاومت ملی بلوچ به دهه چهل و زمانی بر می گردد که پاکستان این منطقه را به اشغال خود در آورد. در چارچوب ژئوپولتیک جاری، جنبش جدایی طلب بلوچستان در روندی قرار گرفته است که قدرتهای خارجی در صدد ربودن آن هستند.

این مدعا وجود دارد که سازمان اطلاعاتی بریتانیا بطور مخفی از جدایی طلبان بلوچ حمایت به عمل آورد (و این در حالی است که ارتش پاکستان مشغول سرکوب آنها می باشد). در ماه ژوئیه سال 2006 ، کمیته دفاع سنای پاکستان، سازمان اطلاعاتی بریتانیا را متهم کرد که شورشیان بلوچ را که در نزدیکی مرز با ایران قرار دارند تعلیم نظامی می دهد. (پرس تراست هند، 9 اوت 2006). به نوشته این خبرگزاری، ده تن از پلیس های نظامی بریتانیا در پشت درهای بسته کمیته دفاعی سنای پاکستان حضور یافتند تا در این مورد توضیح دهند. علاوه بر این گزارشهایی به دست آمده که نشان می دهد سیا و موساد از شورشیان بلوچ در ایران و افغانستان حمایت به عمل می آورند. بنظر می رسد که بریتانیا و ایالات متحده از هر دو سوی مناقشه حمایت می کنند. از یک سو ایالات متحده جت های اف- 16 در اختیار پاکستان قرار می دهد تا از آنها در بمباران دهکده های بلوچستان استفاده شود و از سوی دیگر ادعا می شود که بریتانیا از جنبش جدایی طلبی به منظور تضعیف دولت مرکزی حمایت می کند (گزارش های کمیته سنای پاکستان).

هدف فعلی سیاست ضد تروریسم ایالات متحده، حمایت پنهانی و آموزش ارتش های آزادیبخش با انگیزه بی ثبات کردن دولت های حاکم می باشد. در کوسوو و در دهه 90 آموزش ارتش آزادیبخش کوسوو به شرکتی خصوصی به نام شرکت صنایع حرفه ای نظامی واگذار شده بود که با پنتاگون قرارداد بسته بود.

ارتش آزادیبخش بلوچستان، مشابه ارتش آزادیبخش کوسوو شده است که از طریق تجارت مواد مخدر صاحب منابع مالی شد و سیا و بوندس ناخرشتین ونیست آلمان از آن حمایت بعمل می آورد.

ارتش آزادیبخش بلوچستان پس از کودتای نظامی سال 1999 تشکیل شد. این گروه هیچگونه ارتباط محسوسی با جنبش مقاومت بلوچستان ندارد که از دهه چهل به بعد رشد کرده است. در حال حاضر هاله ای از رمز و راز رهبری ارتش آزادیبخش بلوچستان را در بر گرفته است.

واشنگتن طرفدار ایجاد “بلوچستان بزرگ” است که باید با ادغام مناطق بلوچ نشین پاکستان و ایران و احتمالا بخشی از جنوب افغانستان تشکیل شود تا به پروسه ای منتهی شود که حاصل آن فروپاشی سیاسی در ایران و پاکستان باشد.

“ایالات متحده با استفاده از حس ناسیونالیستی مردم بلوچ سعی دارد تا شورش در داخل بلوچستان ایران را دامن بزند. جنگ بر علیه ترور در افغانستان سیاست پشت پرده مفیدی است که نتیجه آن بالا رفتن حس نظامی گیری در میان بلوچ ها خواهد بود” (گلوبال ریسرچ، 6 مارس 2007).

سرهنگ رالف پترز، استاد علوم نظامی در مقاله ای در شماره ماه ژوئن 2006 مجله نیروهای مسلح معتقد است که هیچ راهی مگر تشکیل کشوری به نام بلوچستان بزرگ، و یا بلوچستان آزاد، نمی تواند موجب از هم گسیختگی پاکستان شود.

بلوچستان آزاد باید متشکل از بلوچستان پاکستان و ایران به عنوان یک موجودیت واحد سیاسی باشد.

بر اساس نوشته پیترز، استان مرزی شمال غربی پاکستان باید به افغانستان منضم شود که دلیل آن “وابستگی قومی و زبانی می باشد.” این نوشته که از آن بوی تجزیه می آید و به گونه ای گسترده سیاست خارجی آمریکا را بازتاب می دهد. قلمروی پاکستان بدینسان تقریبا به 50 درصد مساحت فعلی می رسد .

علاوه براین، در صورت تغییر و تحولات پیشنهادی، پاکستان از سواحل طویل خود در دریای عربی نیز محروم خواهد شد.

نقشه جدید و تقسیم شده منطقه دکترین پنتاگون رسما بیان نمی شود، اما از آن در برنامه های آموزشی کالج دفاعی ناتو برای افسران عالیرتبه ارتش آمریکا استفاده شده است. این نقشه و نقشه های مشابه آن احتمالا در آکادمی ملی جنگ و طرح های نظامی به کار گرفته شده است. (مهدی ناظم روآیا، گلوبال ریسرچ، 18 نوامبر 2006).

ناگفته نماند که تمایلات جدائی طلبان تنها به بلوچستان محدود نمی شود. در حال حاضر گروهائی جدایی طلب در استان سند وجود دارند که برعلیه رژیم نظامی ژنرال مشرف که مقر آنها در پنجاب قرار دارد مبارزه می کنند.

داروی قوی اقتصادی، تضعیف دولت مرکزی پاکستانپاکستان صاحب ساختار فدرالی است که از لحاظ مالی باید به استان ها کمک نماید. بر اساس ساختار مالی فدرالی، دولت مرکزی منابع مالی را به عنوان حمایت از برنامه استانها، به این مناطق اختصاص می دهد. زمانی که راه این انتقال مسدود شود، همانطور که در یوگسلاوی در ژانویه 1990 و به دستور صندوق بین المللی پول مسدود شد، ساختار مالی فدرال سقوط خواهد کرد.

درآمد دولت که باید به جمهوری ها [فدراسیون یوگسلاوی] انتقال داده می شد، به پرداخت بدهی های بلگراد اختصاص یافت… از اینرو جمهوری ها به ناچار متکی به درآمد خود شدند… کاهش بودجه به این ترتیب تعلیق پرداخت های بلگراد به دولتهای جمهوری ها و ایالات خود مختار را به دنبال آورد.

در یک شتاب سریع نزولی، اصلاحات به سقوط نهایی ساختار مالی فدرال یوگسلاوی و لاجرم نهادهای سیاسی فدرال که از این امر آسیب دیده بودند انجامید. با قطع رابطه مالی میان بلگراد و جمهوری ها، این اصلاحات، تمایلات جدایی طلبی را به دلیل اقتصادی و اختلافات قومی تشدید و عملا جدایی طلبی را در میان جمهوری ها تسهیل نمود. (میشل شوسوروفسکی در کتاب جهانی کردن فقر و نظم نوین جهانی).

تصادفی نیست که گزارش مشترک سیا و شورای اطلاعات ملی در سال 2005، سرنوشت پاکستان را به دلیل عدم مدیریت اقتصادی به “سرنوشت یوگسلاوی” تشبیه کرده بود تا توجیهی باشد برای فروپاشی سیاسی و بالکانیزه کردن این کشور.

عدم مدیریت اقتصادی، اصطلاحی است که نهادهای مالی بین المللی واشنگتن به منظور تشریح هرج و مرج استفاده می کنند که دلیل آن عدم تابعیت از برنامه تعدیل ساختاری صندوق بین المللی پول می باشد. اما در عمل، عدم مدیریت اقتصادی و هرج و مرج نتیجه تابعیت از نغمه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی است که نتیجه آن تورم شدید و بدهی های غیر قابل پرداخت است که کشورها را به فقر شدید می کشاند.

پاکستان نیز مانند یوگسلاوی محکوم به خوردن داروی اقتصادی صندوق بین المللی پول شده است:

در سال 1999، فردای روزی که پرویز مشرف با کودتای خود دولت نظامی را تشکیل داد، صندوق بین المللی پول مجموعه ای از طرحهای اقتصادی تحویل وی داد که پائین آوردن ارزش پول واتخاذ سیاست ریاضت منشانه از آن جمله بود. بدهی خارجی پاکستان به 40 میلیون دلار سرمی زند. کاهش بدهی “بر اساس پذیرفتن مجموعه طرحها منوط به فروش سرمایه های سود آور دولتی به سرمایه های خارجی است (شامل تاسیستات نفت و گاز بلوچستان ) آنهم به پائین ترین قیمت ممکن.

وزیر دارائی مشرف از سوی وال استریت انتخاب شد که غیر قابل انتظار نبود. وی شوکت عزیز نام دارد که معاون رئیس سیتی گروپ بود و در زمان انتصاب اش رئیس بانکداری خصوصی جهانی سیتی گروپ بود. سیتی گروپ یکی از بزرگترین نهاد بانکی تجارتی در پاکستان به شمار می آید.

در ارتباط با کشورهایی که به آنها جهان در حال پیشرفت اطلاق می شود، شباهت های زیادی در سرشت عملیات اطلاعاتی پنهان ایالات متحده دیده می شود. این عملیات که شامل سازمانی است به نام “سازمان کودتاهای نظامی” اغلب عملیات خود را با اصلاحات اقتصاد خود صندوق بین المللی پول و بانک جهانی هماهنگ می کند. در همین رابطه بود که ساختار مالی فدرال یوگسلاوی در سال 1990 سقوط و فقر انبوه و اختلافات قومی و اجتماعی را موجب گردید. ایالات متحده و ناتو، “جنگی داخلی” را در اواسط سال 1991 به راه انداختند و در کنار آن به تحریک گروه های اسلامی و نیز حمایت پنهان از جدایی طلبان مسلح در بوسنی، کوسوو و مقدونیه پرداختند.

سناریوئی مشابه به جنگ داخلی در یوگسلاوی از سوی شورای اطلاعاتی ملی و سیا برای پاکستان نیز در نظر گرفته شده است. از دید سازمان های اطلاعاتی آمریکا که تجربه طولانی در حمایت از جدایی طلبان دارند، “ارتش های آزادیبخش” و آلبانی بزرگ “همان اندازه برای کوسوو دردسر ایجاد می کند که در “بلوچستان بزرگ” در جنوب شرقی استان بلوچستان برای پاکستان، به لحاظ شباهت نیز، ارتش آزادیبخش کوسوو، مدلی انتخابی است برای واشنگتن که نتیجه دیگر آن در استان بلوچستان فعال است.

ترور بی نظیر بوتو

بی نظیر بوتو در راول پندی ترور شد که شهری معمولی بشمار نمی رود. راول پندی شهری نظامی است که مقر ستاد نیروهای مسلح و سازمان اطلاعاتی نظامی پاکستان در آن قرار دارد. آنچه که غیر عادی به نظر می آید این است که بی نظیر بوتو در محلی ترور شد که از سوی پلیس نظامی و نیروهای ویژه تحت کنترل شدید قرار داشت. راول پندی مملو از افسران اطلاعاتی سازمان اطلاعاتی پاکستان است که در سازمان های سیاسی این شهر لانه کرده اند. ترور بی نظیر بوتو حادثه ای اتفاقی نبود.

منابع درونی پاکستان و رسانه های گروهی غرب بدون ارائه مدرکی مستند، نقش القاعده را در این ترور برجسته نشان دادند، اما در عین حال همین منابع دخالت احتمالی سازمان اطلاعاتی پاکستان را در ترور بی نظیر بوتو رو نکردند. اما آنچه که این گزارش ها به آن اشاره نکردند این است که سازمان اطلاعاتی پاکستان به نیابت از سوی سازمان های اطلاعاتی امریکا از القاعده حمایت می کنند. رسانه های گروهی به دو واقعیت مهم و مستند اشاره نکردند:

سازمان اطلاعاتی پاکستان با سیا ارتباط نزدیک دارد. این سازمان از شاخه های فرعی سیا است.

القاعده مخلوق سیا بشمار می آید. سازمان اطلاعاتی پاکستان، به نیابت از سوی سازمان های اطلاعاتی آمریکا به طور پنهان از القاعده حمایت می‌کنند.

دخالت القاعده و یا سازمان اطلاعاتی پاکستان در توطئه ترور بی نظیر نشان می دهد که سازمان های اطلاعاتی آمریکا یا از این ترور آگاهی داشتنداند و یا در طرح آن سهیم بوده اند.

 

نویسنده: میشل شوسودوفسکی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد